ویدئو‌ها

تصویر ۱ الف: جسم یا روح

منِ واقعىِ انسان روحِ او است. روان، فقط جزء كوچكى از روح است نه معُادلِ آن. افكار، نيّات، گفتار، اَعمال و حالاتِ روانىِ هركس از بَدوِ تولد تا مرگِ او، بدونِ كم و كاست در رو حاش (منِ واقعی‌اش) به طور زنده ضبط‌اند. هر بار كه بعد از مرگ، انسان اجباراً به بَرزَخِ كُره‌ى زمين بازگشت می‌كند، تمامِ اطلاعاتى كه در روح‌اش ضبط شده‌اند به طور زنده در نزدِ مُحاسبين آشكار می‌شوند و پايه‌ى سنجشِ حساب‌اش و تعيينِ سرنوشتِ آيند‌ه‌اش قرار می‌گيرند.

تصویر ۲ الف: ساختارِ روانِ انسان از نظر فروید و ساختارِ روانِ میمون‌سان

از نظرِ كاركردى، روحِ انسان (منِ واقعىِ او) يك اُرگانيزمِ روحى- روانى است، همانطور كه جسمِ او يك اُرگانيزمِ زيستى (بيولوژيكى) است. اين دو اُرگانيزم مانند مَظروف و ظرف، يا دست و دستكش اند و شباهتِ تشكيلاتى و كاركردى با يكديگر دارند. همين شباهت، بررسىِ كاركردىِ روح از طريقِ قياس با كاركردِ جسم را ممكن می‌سازد.

تصویر ۳ الف: منِ واقعیِ انسان (روح او)

منِ محدود همان منِ آگاه است كه در پوششِ ضخيمى از افكارِ مِه گونه‌ى ايگو كه به حجابِ روانى می‌پيوندد، محصور شده است. در اين جا نمادِ خودآگاهىِ عادى به صورتِ يك سَر نمايش داده شده است كه طبعاً در دلِ ايگو (منِ آگاهِ سطحى) آشيانه می‌گزيند (يعنى انسان عادتاً از طريقِ ايگواش فكر مى كند)، درحالى كه خودآگاهى عادى مُرتب به هادىِ درون نيز رفت و برگشتِ يويوگونه دارد. حجابِ روانى رابطه‌ى منِ محدود را از ناخودآگاهِ تام (كه عهده‌دارِ ارتباطِ انسان با اَبعادِ معنوى است) قطع می‌كند و او را در «از خود بى خبرىِ معنوى» فرو می‌برد. چنانچه حالتِ از خود بى خبرى معنوى كامل باشد، انسان اركانِ معنويت، يعنى خدا و روح و دنياى ديگر و حسابِ آخرت… را به هيچ می‌گیرد و همه‌چيز را جسم و همين دنيا می‌پندارد.

تصویر ۴ الف: روان انسان

روانِ انسان، فقط جُزئى از روح‌اش است كه از تَجَمُعِ جوهرِ حياتىِ تعدادى از عناصرِ تحليل‌رفته‌ى روحِ بشری‌اش در «قُطبِ زمينىِ» روحِ او به خود شكل می‌گيرد. از آن پس هر بار كه روحِ انسان زندگى عوض می‌كند، داراى روان و منِ آگاهِ جديدى مى‌شود. ولى احساسِ « مَن »ى كه اولين بار در او ظاهر می‌شود شناسنامه‌ى دائمی‌اش می‌گردد، هر چند كه همين مَن، در زندگی‌های بعدى به واسطه‌ی روان‌هاى جديد، دانسته‌هاى مثبت و/ يا منفىِ نوينى نيز به آن اضافه شوند.

روحِ ملكوتى ويژه‌ی انسان خلقتاً داراى يك هوشِ ملكوتىِ بسيار پُرظرفيت و پُراستعداد است. چون هوش‌اش يك بُعدى است، يعنى تنها نيكى و مُثبت را می‌بیند، تشخيصِ ضِدين و مَنيّتِ خودخواهانه ندارد. لذا نمی‌تواند سير كمال كند. براى رفعِ اين كمبودها بايد حالتِ روان به خود بگيرد، يعنى با يك روحِ بَشَرى تركيب شود و خواصِ جوهرىِ قواىِ حيوانىِ آن را در خود حل كند.

وقتى روحِ ملكوتىِ ويژ ه‌یِ انسان حالتِ روان به خود گرفت، يعنى تبديل به روحِ انسان گرديد، داراى احساسِ من همراه با عقل و مَنيّتِ خودخواهانه می‌شود. عقل، چون نيكى و بدى، و نفع و ضرر را تشخيص می‌دهد، می‌تواند با استفاده از اراده‌ی تعالی‌طلبى، روحِ انسان را به سوىِ كمال هدايت كند. اگر عقلِ او چنين كارى را انجام ندهد، اراده‌ی قدرت‌طلبی‌اش خودبه‌خود بر اراده‌ی تعالی‌طلبی‌اش غلبه می‌یابد و او را به قهقرا می‌برد.

تصویر ۵: تمرینِ فِکر و ذِکر

طبقِ اصل‌هایِ بنیادینِ جاذبه و علّیت، این ما هستیم که وظیفه داریم – جزو وظیفه‌ی اصلیِ ما است – به یکتا یا به یک خدایی که حقیقی باشد توجه کنیم تا اِستحقاق یابیم او به ما نظر کند؛ هر بار که به ما نظر کند روح‌مان مقداری از نورِ یکتایی را جذب می‌کند. اما اگر خود را وادار نکنیم که به او توجه کنیم، انتظار نداشته باشیم او به ما نظر کند؛ نظر نمی‌کند. زیرا خلافِ عدالت‌اش است، که برخلافِ اصل‌هایِ بنیادینِ جاذبه و علّیت – که خودش برقرار کرده – به کسی نظر کند که دارای عقل و اختیار است و وظیفه‌ی اصلی‌اش است به خدا توجه کند، ولی توجه نمی‌کند. رفتارِ او با انسان‌هایِ صاحب عقل و اختیار همان‌گونه است که انسان‌ها با او هستند. یکی از روش‌هایِ عملی که به ما کمک می‌کند فعالانه به یکتا یا به یک خدایِ حقیقی توجه کنیم، تمرینِ فکر و ذکر است.

تصویر ۶: طبِ جدیدِ روح (پرورشْ فکرِ صحیح)

طبِ جدیدِ روح، علمی است که با عمل کردنِ این‌ویوُ به حقایقِ الهیِ واقعیِ زنده – که هدایتِ الهی ارائه می‌دهد – به دست می‌آید. تا زمانی که یک موجودِ صاحب‌عقل بر کره‌ای وجود داشته باشد، هدایتِ الهی نیز در آن جا حضور خواهد داشت.
هنوز چندزمانی باقی مانده است تا مردمان سرانجام به خودشان بیایند و دیدشان را نسبت به خدا و آن دنیا و کلاً معنویات تصحیح کنند، یعنی به فکر بیفتند و بفهمند که بایستی معنویات را بر خود لازم بدانند و به آن همچون یک فرآیندِ آموزشیِ دانشگاهی مانند «طبِ جدیدِ روح» بنگرند، فرآیندی که خود را به آن متعهد کنند.

تصویر ۷: مبارزه‌ی درونی، گفت‌وگویِ درونی، مبارزه با نفس‌اماره

مبارزه‌ی درونی، یک کِشمَکِشِ غریزی و دائمی در ناخودآگاهِ روانی انسان است که بینِ قُوایِ نفسانی−حیوانیِ ناخودآگاهِ روانی (زوجِ اید−نفس اماره) و قُوایِ روحانی−انسانیِ آن (سوپرایگو) جریان دارد. علتِ اصلیِ وجودِ مبارزه‌ی درونی، ایجاد سیاله‌ی شناختیِ اخلاقی−الهی در روانِ انسان است. مبارزه‌ی درونی، در منِ آگاه‌مان به صورتِ گفت‌وگویِ درونی بینِ ایگو و هادیِ درون بروز می‌کند. نفسِ‌ اماره یک انرژیِ روانیِ بسیار قوی و مُضِّر برای روح است که مُدام از ناخودآگاهِ روانی هر انسانِ بالغ و عاقل و مُمیِّز بر می‌خیزد و در منِ آگاهِ او بروز می‌کند.

تصویر ۸: تأثیر پرورش فکرِ صحیح بر تَحولاتِ منِ آگاه

منِ آگاه، که عُمدتاً از ایگو و هادی درون تشکیل می‌شود، آینه‌ی روح‌نمایِ (درونِ) انسان است؛ زیرا تمامِ قُوایِ روحی و روانی‌مان در منِ آگاه‌مان مُنعکس‌اند. هرگاه توانستیم از طریقِ یک پرورشْ فکرِ صحیح، عقل سلیم‌مان را به انداز‌ه‌ی کافی رُشد دهیم، آن‌گاه می‌توانیم با دیدِ عقلِ سلیم در آینه‌ی منِ آگاه‌مان خود را بنگریم و برآورد کنیم (ت ۸): آیا صادقانه به خدا، روح و دنیایِ دیگر و حساب باور داریم یا آن‌ها را پوچیات می‌دانیم؟ اگر قبول داریم، آیا تمایل داریم درباره‌ی آن‌ها تحقیق کنیم و بیش‌تر بشناسیم؟